سعید جمشیدی

دل نوشته، واکاوی‌‌ها و دیدگاه‌ها

۲ مطلب با موضوع «دل نوشته» ثبت شده است

ما کجای این داستانیم

میخواهم امروز از چیزی بگویم که چند وقتیست ذهنم را به خود مشغول کرده بود و علاقمند بودم در مورد آن بنویسم.

راستش را بخواهید نمیدانم در اروپا چه میگذرد اما به قول دوستی که در لندن دارم و ساعت ها در مورد موضوعات مختلف با یکدیگر تبادل اطلاعات میکردیم میگفت : اینجا خبری نیست.پرسیدم چطور؟

گفت مردم روز به روز دارند علیه نظام های سرمایه داری کار میکنند و هیچکس را ندارند که در یک خط فکری آن ها را جمع کند تا هر کس کاری را جلو ببرد. مردم دارند به انسانیت کشیده میشوند و میفهمند که ادیان دیگری هم وجود دارد.

اما مسئله اینجاست!!!!!

چند وقت پیش رهبری در نامه به جوانان اروپا و آمریکای شمالی مسائلی را بیان کردند که گروهی از دوستان خوش فکر آن نامه را به زبان های مختلفی ترجمه کردند و برای آن ها فرستادند.

مدتی بعد این نامه در مثل بمب اتم دنیا را ترکاند...

پاسخ نامه هایی که فرستاده شد و به طرقی دست به دست شده بود خیلی جای تأمل دارد و به گفته استادم خیلی عجیب است....

بعد از اینکه نامه های اروپاییان و آمریکایی ها پیرو نامه رهبر انقلاب به دست عزیزان بیت رهبری رسید تصمیم بر آن شد تا نامه ها را به نمایش در آورند و رهبری از آن ها بازدید به انجام رسانند.

رهبری در مورد این جوانان خوش فکر که نامه را ترجمه کرده بودند گفتند: کار اصلی را شما کردید...

سوال؟؟؟

ما کجای این داستانیم؟؟؟؟؟؟؟

هر چیزی سر جای خودش مهم است...

نباید ساکن باشیم....

سعید جمشیدی

۰ نظر
سعید جمشیدی

جایی که سکوت کردم

میخواهم امروز از وقایعی بگویم که شاید برای هر کسی پیش آمده باشد.گاهی سکوت شکننده ای در دل انسان جا میگیرد که مغز آدمی را برای مدتی با خود درگیر میکند و یا شاید ما را عصبی کند.

مثلا وقتی به کسی حرفی میزنی و از او انتظار یاری داری و او هم قدرت یاری کردنت را دارد، با این وجود سرش را تکان میدهد و میگوید شرمنده ام.حالا بروید تا تصمیم گیری کنیم...

اما چقدر برای من سخت بود این لحظه...

صدای او مدام در گوشم و حرکات و سکناتش در جلوی چشمم به تصویر کشیده میشد و آن نگاه سنگین و...

برم سر اصل مطلبم

کار اداری بود...

سه رو بود کارمند مورد نظر جلسه در جلسه بود.کسی از همکارانش حق امضا نداشت.کسی هم اجازه نداشت حرف آدم را بشنود.یا اصلا در جریان کار نبود.    ظاهراً اکثر ادارات همینطور است.

اخر در جامعه اسلامی چرا یک بازرس برای سنجش بازدهی درست کارمندان وجود ندارد؟

بعد از سه روز که دیده ما منتظریم با لحنی گفت، نمیشود،بروید شنبه بیایید...امروز سرم شلوغ است و جلسه دارم و ...

درست نفر بعدی ما فرزند یکی از آقایان البته نه دولتی بلکه حوزوی بود،آمد و گفت ابوی سلام رساندند و دیدیم همه مشغله های کارمند یه دفعه حل شد و کار آن پسر را راه انداخت و رفت.بعد با صورتی خشمگین نگاهمان کرد و گفت شما که هنوز اینجا هستید؟

 

نمیدانستم چه بگویم...

سرم را پایین انداختم، سکوت کردم و از اتاق بیرون رفتم...

(نمیخواستم بگویم: ولی ماجرا در جایی جز مرکز مدیریت حوزه علمیه اتفاق نیوفتاده. کسانی که نان امام زمان را میخورند و یه آب خنک هم روش.افتخار میکنند که ما کار طلاب را راه می اندازیم.امام زمان قطعا از ما راضی است.اما نمیدانند که سیره چند صد ساله حوزه با اعمالشان فرق میکند.شاید هم میدانند و کاری نمیتوانند بکنند.بعدش هم توجیه می آورند که اینطور شده و آن طور شده و حواسمان نبوده و...)

در حوزه؟

در مرکز اسلامی شیعه؟

 

خدایا داریم به کجا میرویم....؟؟؟؟؟

آیا این رفتار درست است؟

 

مطمئنم این ها روزی جواب خواهند داد...

 

سعید جمشیدی

 

 

۰ نظر
سعید جمشیدی